«درصدد ساخت مستندی با حضور کاندیداهای ریاستجمهوری هستم و میخواهم از کاندیداهای ریاستجمهوری پیش از انتخابات دعوت کنم تا در ساعاتی از شب در کنار سنگ لحد به مناظره بپردازند. میخواهم بدانم کدام یک شجاعت مناظره در قبر را دارند؛ جایی که هیچ کس نمیتواند دروغ بگوید. دوست دارم بدانم رئیس جمهور آینده من حاضر است وعدههایی را که میخواهد به من بدهد در قبر بیان کند؟»؛ این بخشی از گفتههای یک کارگردان جوان بود.
علی سجادی کارگردان مستند «دوباره زندگی» چندین سال پیش سراغ این سوژه رفت و ستارهها را درون قبر برد و با بسیاری از چهرهها در چنین پوزیشنی به گفتوگو نشست. ماه رمضان اخیر بخشهای دیگری از این مستند پخش شد که بسیار مورد توجه افکار عمومی قرار گرفت؛ مستندی که یا سوژه را در قبر میبرد و یا اگر سوژه شبیه علی پروین برابر حضور در این لوکیشن مقاومت میکرد، محور گفتوگو، مرگ و سالهای واپسین زندگیاش میشد. اتفاقاً آنچه باعث شده این مستند بیشتر دیده شود، همان بخشی بود که علی پروین در خانهاش و به شکلی متفاوت درباره این دوره از زندگیاش و مرگ سخن میگفت، هرچند خود سجادی اعتقاد دارد که تأثیرگذارترین مستندهایش، آنهایی بوده که با محوریت اشخاص معمولی جامعه ساخته شده و یک مرده شور، قصاب، رفته گر، نقاش، زندانی، بچهها و جوانان امروزی و… مقابل دوربینش حاضر شدهاند. تصویری که سجادی به مخاطب ارائه میدهد در عین سرراستی، به عمق فلسفه مرگ میرود. سجادی درباره این سبک فیلم سازی و مضمون جالب مستندهایش با «تابناک» به گفتوگو نشست. * نخست اندکی توضیح دهید که ایده این مستندها از کجا آمد؟ ـــ شانزده سال خارج از ایران زندگی کردم و تجربه سفر به حدود بیست کشور را داشتهام. از کودکی تجربه از دست دادن عزیزانم را داشتهام. جالب اینکه هر سال یک اتفاق میافتد و یکی از عزیزان و بستگانم را از دست میدادم. شش ساله بودم، یکی از اعضای خانوادهمان را از دست دادم که دو فرزند هم سن و سال من داشت. یادم میآید که پدرم گفت: «پسرم باید طوری زندگی کنی که اگر من یا مادرت نبودیم، روی پای خودت بایستی» و این گفته پدرم تا چند وقت پیش غیرقابل هضم بود، تا اینکه ۱۹ سالم شد.وقتی نوزده ساله شدم، با خبر شدم که پدرم بدون اینکه به ما اطلاع بدهد، برای همه اعضای خانوادهمان در بهشت زهرا قبر خریده است. چندی وقت بود که در مسکو بودم و با خانواده تماسی نداشتم تا اینکه پدرم تماس گرفت و گفت: «پسر معمول است کجایی؟ خوابت را دیدم که لباس سفید پوشیده بودی و همین جور داری میری» و باز برای من این مسأله پررنگتر شد که چرا در یک سال این دو اتفاق میافتد و بیشتر مسائل مربوط به مرگ توجهم را جلب کرد. * پس بزرگ ترین سوال زندگی ات مرگ بوده است؟ ـــ بله، همین طور است و سالهای بسیاری از زندگیام را درباره این موزه به مطالعه پرداختم. ۱۹ تا ۲۴ سالگیام هم کم کم به نتایجی رسیدم و با کتاب نهج البلاغه خیلی از سوال ها پاسخ داده شد تا این که در ۲۴ سالگی تصمیم گرفتم به ایران بازگردم و اینجا اقامت کنم، تا اینکه در تهران در رشته سینما قبول شدم. همان ترم اول استاد محمدی استاد زیباشناسی از من پروژهای خواست که درباره دغدغهمان باشد و من هم به استادم گفتم که دوست دارم آدمها رو ببرم داخل قبر و از حس و حالشان فیلم بگیرم که استادم استقبال کرد. یادم میآید به بهشت زهرا رفتم.
* چگونه شد که توانستید سوژهتان را به طرح و سپس اجرا نزدیک کنید و مجوز شبکه ۳ را دریافت کنید، چرا که این شانس نصیب هر مستندسازی نمیشود؟! یک بار در میدان صنعت به ساختمانهای شهرک کنار میدان توجهم جلب شد که دقیقاًَ همان سایز قبر بودند و تنها به جای این که افقی باشند، عمودی بودند و این ایده برایم قویتر شد. با بچهها (دانشجوها و دوستان) به بهشت زهرا رفتیم و از آنها خواستم به عنوان اشخاصی که تجربه مرگ ندارد، با آنها از این پنجره صحبت کنم و از ایشان فیلم بگیرم و در حین ساخت این فیلم کوتاه، من پیگیر ماجرا بودم که این پروژه میتواند یک رویداد تازه در مستندسازی هم باشد. یک تاک شوی تازه در یک لوکیشن تازه.طرح را برای آقای پورمحمدی مدیر وقت شبکه سوم سیما بردم و ایشان با همان لهجه کرمانی گفتند: «در سی سال خدمت، چنین طرحی برای ساخت ندیده بودم» و تماس گرفتند و برای ساخت این مجموعه دستور لازم را صادر کردند و قرار شد این مجموعه در ۲۶ بخش بیست دقیقهای ساخته شود و بنده هم کارگردانیاش را انجام بدهم؛ بدون اینکه هزینهای پرداخت کنیم. خوشبختانه خیلیها آمدند و همکاری کردند و امثال احسان علیخانی، مرتضی طاهری، علی انصاریان و… در قبر نشستند و با آنها درباره مرگ گپ زدیم. * چرا این مستند به رغم سوژه متفاوتی که داشت، چند پاره پخش شد؟ ـــ برخی از دست اندرکاران بر این باور بودند که این سوژه بیش از اندازه غمگین است و قبول دارم سری اول که چهار سال پیش پخش شد تا حدودی غمگین بود؛ اما سری بعد اصلاً این حس را نداشت و حال و هوای متفاوتی داشت که بیش از آن که درباره مرگ باشد، درباره زندگی بود و این سیزده بخشی که برخی از آنها در ماه رمضان پخش شد، ارزشش را داشت که در وقت مناسب و در یک توالی زمانی مشخصی پخش شود و این گونه زحمات ما در میان برنامهها گم نشود. درباره مرگ فیلمسازی به چنین ایدههایی در کشورمان بسیار کم صورت پذیرفته و حتی در خارج از ایران هم به رغم این که کارهایی تولید شده، با چنین رویکردهایی نبوده و هماکنون هم این مستندها در خارج از ایران مشتری دارد؛ اما اولویتم پخش برای مخاطب ایرانی و در تلویزیون خودمان است که امیدوارم با برنامهریزی مدیران رسانه ملی در یک تایم مناسب، شاهد پخش این مستند باشیم که مخاطب خاص چنین مجموعهای، این برنامه را بتواند ببیند و حق مطلب درباره این مستند ادا شده باشد.
*ظاهراً تلویزیون چندان اقبالی به مستندسازی نشان نمیدهد و با کمترین هزینه، درصدد خرید مستندها و به عنوان تکمیل کننده، بخشهای خالی کنداکتور به مستندها نگاه میکند. برای مستند «دوباره زندگی» چقدر هزینه پرداخت شد؟ـــ برای هریک از بخشهای بیست دقیقهای از سری مستند «دوباره زندگی» من، تنها یک میلیون تومان هزینه پرداخت کردند که واقعاً رقم بالایی نیست و ای کاش اندکی از توجهی که به سریالسازی میشود و این سریالها نیز بعضاً آموزنده نیست، به مستندسازی توجه و از این ظرفیت بهرهبرداری مناسبی میشد. هماکنون بسیاری از شبکههای مطرح با همین مستندها حجم چشمگیر مخاطبی را جذب میکنند اما تلویزیون از این ظرفیت غافل شده است. امیدوارم این ظرفیت در تلویزیون فعال شده و مستندسازان کارآمد نیز زحماتشان دیده شود.* چقدر از این مستندها در قبر واقعی بود و چقدر در دکور ضبط شد؟ـــ در سری نخست، برخی قسمتها در قبر نبود و در باغچه یکی از دوستان، یک قبر را شبیهسازی و بعضی ستارهها را آنجا ضبط کردیم اما مابقی قسمت ها در سری اول و سری دوم، در قبر واقعی بود و حتی اینکه برخی شخصیتها خواستند که در کنار قبر صندلی بگذاریم و از آنها مستند ضبط کنیم، نپذیرفتم.* اما علی پروین داخل قبر نرفت و مستندش هم ضبط و پخش شد؟ـــ علی پروین هم داخل قبر میرود. پروین یک استثنا بود که برای جلب اعتمادش با او به گفتوگو نشستیم و بنا دارم در ادامه این مستندها با او در قبر هم گفتوگو کنم. یادم میآید مستند پروین که پخش شد، پرویز پرستویی که ارتباط صمیمی با ایشان دارم، تماس گرفت و گفت چرا داخل قبر نرفت که همین توضیح را به ایشان هم دادم. به هر حال ترسیدم پروین هم مثل خیلی از مقامات دیگر بترسد و پس بزند؛ به همین دلیل، نخست اعتمادسازی کردیم.
* بهشت زهرا در این مستندسازی، چقدر همراهی میکرد؟ـــ این سری آخر را که بدون مجوز ساختم! چند سری مجوز خواستند که ارجاع دادم به قسمت های قبلی که پخش شده بود و دیگر درخواست مجوز نکردند و در این زمینه مشکل خاصی نبود. راجع به قبرستان ها هم باید واقعاً ساخت. قبرستانهای بارسلون رفته بودم. واقعاً با آن گلکاریها و سنگها و جذابیتهای بصری، زیبا بود و آدم دلش میخواست بمیرد! حال در بهشت زهرا بروید و ببینید چه حسی پیدا میکنید؟* اشارهای داشتید به این که مسئولان را دعوت کردید که درون قبر بروند و با آنان گفتوگو داشته باشند. به جز کاندیداهای ریاست جمهوری یازدهم، سراغ کدام یک از مسئولان رفتید و خواستید که در این لوکیشن به گفتوگو بنشینند؟ـــ من شخصاً به آقای احمدی نژاد، مشایی، ضرغامی، حسینی (وزیر ارشاد دولت دهم)، قرائتی و برخی مسئولان ارشد دیگر پیشنهاد دادم که به ظاهر پذیرفتند و گفتند، تماس بگیرم اما سرانجام ما را پیچاندند و حاضر به گفتوگو نشدند. به هر حال اتفاق خوبی بود که انعطاف عمل ایشان را نیز نشان میداد. کاش میآمدند و در چنین موقعیتی سخن میگفتند. ای کاش دقایقی بیایند، پیش از آن که بروند و دقایقی خلوت کنند.* قرار است تنها درباره مرگ فیلم بسازید؟ـــ مرگ همان زندگی است. مادامی که زنده هستم، تلاش میکنم مستندهایی بسازم که اگر حقیقت نباشد، نزدیک حقیقت باشد.
ارسال یک نظر