هر شکستی قصهای دارد و صدایی نیز؛ شکست اصولگرایان هم قصهای دارد و صدایی نیز! مدتهاست صدای شکست اصولگرایان به مثابه یک جناح سیاسی و نه یک تفکر، طنینانداز است! نگرانیها آنجا بود که صدای این شکست به گوشهایی که باید، نرسد؛ گوشهایی که به روی صدای شکست بسته شدهاند، ولی چند روزی است که نشانههایی از شنیدن این صدا به گوش میرسد!
هر شکستی قصهای دارد و صدایی نیز؛ شکست اصولگرایان هم قصهای دارد و صدایی نیز! مدتهاست صدای شکست اصولگرایان به مثابه یک جناح سیاسی و نه یک تفکر، طنینانداز است! نگرانیها آنجا بود که صدای این شکست به گوشهایی که باید، نرسد؛ گوشهایی که به روی صدای شکست بسته شدهاند، ولی چند روزی است که نشانههایی از شنیدن این صدا به گوش میرسد! به گزارش «تابناک»، در روزهای گذشته، یادداشتی از رضا سراج، رئیس مرکز آیندهپژوهی و مطالعات راهبردی «تابان» در سایت برهان قرار گرفت که وی در آن به نقد تفکر وابسته به محافلی در قم پرداخت و تفکر آنان را حتی مغایر رهبری و امام دانست؛ محافلی که حتی در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا داشتند و خود را نماینده تفکر انقلاب اسلامی میدانستند و میدانند! البته یادداشت رضا سراج از خروجی سایت برهان حذف شد؛ اما نکته مهم این یادداشت به قرار زیر است، نکاتی که همگی مصباح یزدی در قم را نشانه رفته بود: در این سالها برخی جریانات با طرح اندیشههای سیاسی خود، جایگاه مردم را در اندیشه سیاسی اسلام کمرنگ ساختهاند که اینها در زاویهای روشن با اندیشه امام و رهبری است. برخی از این جریانها برای طرح دوگانه مقبولیت و مشروعیت اصرار دارند، به گونهای که گویا این دوگانه اصالت دارد. برخی افراد پس از انتخابات ریاستجمهوری به درجهبندی رأی مردم پرداختند و آرایی را که در حمایت از نامزد خودشان بود، رأی درجه یک و بقیه را درجه دو و دنیازده تصور کردند. اینها صرفاً برداشت ذهنی یک فرد نیست و گویا برخاسته از نوعی اندیشه سیاسی خاصی است و همین اندیشه خاص است که منجر به تنگ کردن دایره نیروهای خودی میشود و همان گونه که پیشتر اشاره شد، «دفع حداکثری» بهترین نام برای آن و یکی از مصادیق روشن زاویه این جریانات با اندیشه امام و رهبری است. عدهای با تعمیم اندیشه سیاسی خود به گفتمان انقلاب اسلامی، به دنبال خلوصسازی و پیاده کردن خودسر بخشی از اصولگرایان از قطار انقلاب هستند و جالب اینجاست که همین کارها به نام انقلابیگری، ارزشگرایی و بصیرتافزایی انجام میپذیرد. خلاصه آن که گفتمانی تقلیلگرا و نحیف به نام انقلاب عرضه شده که اتفاقاً در برخی جاها در تضاد جدی با گفتمان اصیل انقلاب اسلامی و از سویی در مرحله پیادهسازی اجتماعی ناکارآمد است؛ یعنی نسخه روشنی برای حل مشکلات عادی مردم ندارد و به جای آن به مردم توصیه میکند که از پیگیری خواستههای زندگیشان دست بکشند. اگر این حرفها به نام یک جریان سیاسی گفته میشد، کسی به آن خرده نمیگرفت، زیرا سلیقهٔ سیاسی خاصی است، ولی اینها به نام انقلاب عرضه شده و هر که غیر از این گفت، با انواع برچسبها مورد حمله واقع شد. و به این ترتیب، همین اندیشههای سیاسی زاویهدار با گفتمان انقلاب، امام و رهبری، مبنای عمل سیاسی عدهای قرار میگیرد و صراحتاً از مهم نبودن نتیجه سخن میگویند و مدعی عمل به تکلیف هستند. حال آن که رهبر معظم انقلاب صراحتاً از لزوم توجه به نتیجه در عمل به تکلیف سخن گفتهاند. آفت برخی دیگر از نخبگان سیاسی [محافظهکار] مسأله خودپدیدهپنداری یا به تعبیری، ندیدن واقعیتهاست. کسانی که واقعیتهای سیاسی اجتماعی را در نظر نمیگیرند، رفتار سیاسی خود را مبتنی بر آرزوها و نیز دادههایی که از اطرافیان میگیرند، تنظیم میکنند و نتیجه این رویکرد «خودپدیدهپنداری» است که متأسفانه روشن شدن نادرستی این تصور هزینههای بالایی دارد. این تنها سراج نبود که نقطه ضعف کنونی جریان اصولگرا را که همان افراطگری، تنگ کردن دایره خودی و غیر خودی و… بود، برای یک بار هم که شده روشن کرد. محسن غرویان از شاگردان سابق آیت الله مصباح یزدی نیز اشاراتی صریح به نقطه ضعف اصولگرایان داشت: اصولگرایان و به ویژه نخبگان جریان اصولگرایی باید متنبه شوند که اگر در محور قواعد حرکت نکنند و مطالبات و احساسات اکثریت جامعه را نادیده بگیرند، در واقع استحقاق تنبیه الهی [شکست در انتخابات] را پیدا میکنند. غرویان عامل نهایی شکست جریان محافظهکار را اختلاف مصباحیزدی با مهدویکنی و محمد یزدی دانسته و گفته است: تکرویهایی که انجام شد و جدا شدن آیتالله مصباحیزدی از جامعه روحانیت و جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، اوج اختلاف در جبهه اصولگرایان بود. وی همچنین گفته است: «این داستان دیگر روشنتر از آن است که نیاز به توضیح داشته باشد و به احترام سن آیتالله مصباح یزدی نمیخواهم بیش از این وارد این داستان شوم». غرویان در بخش دیگری از این گفتوگو، از محافظهکاران خواسته به «اعتدالگرایی» با
زگردند٬ «جلوی چهرههای تندرو را بگیرند و آنها را کنترل کنند. وی افزوده است: «حضور افراد تند و رادیکال خلاف خواست مردم است. اکثریت ملت خسته شدهاند و از حرکتهای تند، ضداخلاقی و ضدارزشی متنفر شدهاند و روزنامهنگارانی که تند میروند».به نظر می رسد حتی طیف های نسبتا تند اصولگرایی هم متوجه شده اند که مردم از افراط گریزان هستند! از نادیده گرفتن نقش مردم ناراضی اند. از تنگ کردن دایره خودی و غیر خودی نگرانند. شاید همین نقطه عزیمت خوبی یرای اصلاحات در اصولگرایی باشد: پذیرفتن تنوع در حامیان انقلاب اسلامی و دوری جستن از افراطی گری.
منتشر شده در
نظرات
ارسال یک نظر